RSS " />
سه درخت، روی تپّهای، با هم صحبت میکردند و از آرزوهایشان برای هم میگفتند. درخت اوّل گفت: من آرزو میکنم که روزی، به صندوقچه زیبایی تبدیل شوم که داخل آن را با طلا و جواهر، پر کنند». درخت دوم گفت: من آرزو میکنم که روزی، به کشتی بزرگی تبدیل شوم. آن موقع، میتوانم پادشاهان را روی آبها حمل کنم و از جایی به جای دیگر برسانم و همه آنها میتوانند داخل آن کشتی، احساس آرامش کنند؛ زیرا چوب تنه من، خیلی محکم است». درخت سوم گفت: من دوست دارم آن قدر رشد کنم تا بلندترین درخت جنگل شوم و زمانی که مردم، شاخههای مرا میبینند، به عظمت آفریدههای خدا پی ببرند. آن موقع، احساس میکنم که به خدا خیلی نزدیک شدهام و آن، آرزوی من است». چند سال گذشت. روزی، چند هیزمشکن به جنگل آمدند و نزدیک آن سه درخت رفتند. یکی از هیزمشکنان، به درخت اوّل نزدیک شد و گفت: چون این درختْ محکم است، من آن را میبرم و به یک نجّار میفروشم». درخت اوّل، خوشحال شد؛ زیرا فکر میکرد که نجّار از چوب آن، یک صندوقچه زیبا میسازد و آن را به شخص ثروتمندی میفروشد. هیزمشکن دیگر، به درخت دوم نزدیک شد و گفت: چوب این درخت نیز محکم است و شاید بتوانم آن را به کارخانه کشتیسازی بفروشم». درخت دوم نیز وقتی حرفهای هیزمشکن را شنید، خوشحال شد؛ زیرا او هم فکر میکرد که حتماً به یک کشتی زیبایی که آرزویش بود، تبدیل میشود. هیزمشکن سوم هم نزدیک درخت سوم رفت. درخت، ترسیده بود؛ چون اگر آن را میبریدند، دیگر به آرزویی که داشت، نمیرسید. هیزمشکنها، درختها را بریدند. درخت اوّل، به نجّار فروخته شد و نجّار، از آن، یک صندقچه زیبا درست کرد و لباسهایش را درون آن قرار داد و این چیزی نبود که درخت اوّل، آرزو کرده بود. درخت دوم، به کارخانه کشتیسازی برده شد و از چوب آن، یک قایق کوچک ساخته شد و به یک ماهیگیر فروخته شد. این هم چیزی نبود که درخت دوم، آرزو کرده بود. درخت سوم، به چیزی تبدیل نشد و در گوشه انبار خانه هیزمشکن مانده بود. روزها بعد... یک آقای ثروتمند، به خانه نجّار آمد. وقتی صندوقچه زیبای او را دید، گفت: صندوق خوبی برای نگهداری طلا و جواهرات من است». نجّار، صندوقچه را به او هدیه کرد. روزی پادشاه و پسرش به ساحل دریا رفته بودند که ماهیگیر و قایق او را دیدند و از او خواستند تا سوار قایق او شوند و به دریا بروند. درخت اوّل و دوم، به آرزوهای خود رسیدند. درخت اوّل، پر از طلا و جواهر شد و درخت دوم نیز پادشاه را سوار کرد و روی آبها گرداند؛ امّا درخت سوم، در خانه هیزمشکن مانده بود، تا این که روزی هیزمشکن، صدای پدر و مادری را شنید که فریاد میزدند: کمک! کمک! پسرمان غرق شد». هیزمشکن، تنه درخت را برد و داخل آب انداخت تا پسر، به کمک آن، نجات پیدا کند. پسر، به تنه درخت چسبید و جانش نجات یافت. تنه درخت سوم، زمانی که دید آن پدر و مادر، پسرشان را در آغوش گرفتهاند و خدا را شکر میکنند، خوشحال شد و احساس کرد که به آرزویی که داشت، رسیده و خودش را به خدا نزدیکتر کرده است.
عشق و زمان
همه احساسات، مثل: شادی، غم، عشق، فقر و... در جزیره کوچکی کنار هم زندگی میکردند. روزی، به همه آنها خبر رسید که جزیره، در حال فرو رفتن است و باید زود آن جا را ترک کنند. همه احساسها، سوار قایقی شدند و جزیره را ترک کردند، بجز عشق. عشق، تنها کسی بود که در آن جزیره مانده بود. او تا آخرین لحظات نیز تلاش میکرد تا جزیره را بیرون از آب، نگه دارد و مانع فرو رفتن آن باشد؛ امّا تلاش او هیچ فایدهای نداشت و جزیره، همچنان در حال فرو رفتن بود و چیزی نمانده بود که به کلّی غرق شود. عشق هم به خطر افتاده بود و به دنبال کمکی میگشت که او را به خشکی برساند. ثروت، در حال عبور از آن جا بود. عشق از او سؤال کرد: میتوانم سوار قایقت شوم و با تو به خشکی بیایم؟». ثروت جواب داد: نه! قایق من، پر از طلا و نقره است و جایی برای نشستن نیست». عشق، ناامید به اطراف نگاه کرد. غرور را دید که سوار قایق زیبایی شده بود. از او سؤال کرد: به من کمک میکنی تا به خشکی برسم؟». غرور جواب داد: نه! تن تو خیس و کثیف شده است و اگر سوار قایق من شوی، قایق زیبای من هم خیس و کثیف میشود». بعد از رفتن غرور، عشق، از دور، غم را دید و از او کمک خواست؛ امّا غم به او گفت: من آن قدر غمگین هستم که نمیتوانم تو را در کنارم تحمّل کنم». شادی هم با سر و صدای زیاد، از کنار او گذشت؛ امّا صدای عشق را نشنید. عشق، با صدای بلند، فریاد کشید و کمک خواست؛ ناگهان از دور، صدای بزرگواری را شنید: بیا عشق! من تو را به خشکی میرسانم». عشق، بدون این که نامش را بپرسد، با او همراه شد و به خشکی رسیدند. بزرگواری که او را به خشکی رساند، خداحافظی کرد و رفت. عشق، از بزرگوار دیگری به نام دانایی که آن جا بود و آنها را دید، سؤال کرد: ایا شما او را میشناختید؟». دانایی جواب داد: بله. او را خوب میشناسم. نامش زمان است». عشق گفت: او چرا به من کمک کرد؟». دانایی گفت: او شما را به خوبی میشناسد و فقط او میداند که عشق، چه قدر باارزش است». حدیث زندگی :: فروردین و اردیبهشت 1387، شماره 40
زمانی که در باب آسیب شناسی نظام خانواده سخن می گوییم، بی گمان باید علل و عوامل اجتماعی آن را مد نظر قرار دهیم. جامعه ایرانی در گذر از سنت به مدرنیته تغییر و تحولات چشم گیری را تجربه و در این مسیر راه خود را برای پذیرش الگو های جدید آماده کرد. تغییر شیوه زندگی، الگوهای رفتاری، الگوهای همسرگزینی، روابط حاکم بر خانواده، تغییر روش های همسریابی، سنت های حاکم بر ازدواج و عوامل بسیار دیگر همگی دست به دست هم داده اند تا میزان رضایت مندی مردم از زندگی خانوادگی را کاهش دهد، به گونه ای که دیگر همه ما شب نشینی های گرم و صمیمی، ازدواج های ساده و زندگی های بی تکلف را آرزویی دست نیافتنی می دانیم و همگی اتفاق نظر داریم که هم اکنون صمیمیت خانوادگی، اعتماد به زندگی، احساس امنیت و آرامش و صداقت در زندگی آسیب دیده است. کافی است فقط با نگاهی به چند نسل قبل و مقایسه وابستگی ها و دلبستگی های آنان به زندگی و خانواده و حجم امکانات و ابزارهای در دسترس کنونی، می تواند معیار خوبی برای مشخص شدن میزان رضایت مندی ما و آن ها از زندگی باشد. به راستی چگونه است که زندگی دسته جمعی نسل گذشته هم اکنون به مراودات بسیار سطحی و ابتدایی در زوج های جوان تبدیل شده و آن ها آن قدر غرق محیط و ابزار و امکانات شده اند که هدف اصلی زندگی را فراموش کرده اند. نسل گذشته ما لذت زندگی را در خود زندگی می جستند اما ما در حاشیه زندگی ایستاده ایم و وارد متن زندگی نمی شویم. برای بررسی دلایل کاهش رضایت مندی از زندگی خانوادگی باید ساعت ها بحث کرد اما شاید بهتر باشد به مهم ترین سرفصل های آن بپردازیم به همین دلیل به سراغ دکتر کبریا رئیس مرکز مشاوره مدیریت دولتی استان تهران رفتیم. دکتر کبریا تاکید می کند: به نظر می رسد انسان ها از اهداف والای زندگی فاصله گرفته اند و به جای پرداختن به خویشتن خویش و یافتن گوهر انسانی خود، به دنبال زرق و برق و تجمل هستند و دچار سطحی نگری شده اند. این نگرش باعث تغییر الگوهای زندگی و همسریابی شده به طوری که هم اکنون اگر از یک جوان بپرسید که چرا می خواهد ازدواج کند نمی تواند جواب قانع کننده ای بدهد او هدفی ندارد و نمی داند دقیقا از زندگی چه چیزی می خواهد. به نظر می رسد پاسخ گویی به نیازهای خودخواهانه وخودبینانه مهم ترین هدف ازدواج بسیاری از جوانان باشد، کسب لذت از روابط، غرق شدن در امکانات، انجام کارهای خودخواهانه و خودمحوری باعث شده تمامی ابعاد زندگی خانوادگی تحت تاثیر قرار بگیرد و رضایت مندی از بیشتر مردم سلب شود. در واقع سعادت هم اکنون کیمیایی است که به لطایف الحیل از دست مردم ما گریخته و آن ها به جای جست وجوی آن در ضمیر خویش، راه به خطا رفته و آن را در جای دیگری جست وجو می کنند. دکتر کبریا ادامه می دهد: نگاهی به جهان پیشرفته و مدرن امروزی و پیشرفت های محیرالعقول بشر در زمینه های مختلف نشان می دهد که سطح انتظارات انسان از زندگی چقدر بالا رفته و حالا همه توقع دارند بشر مسلط بر ابزار و امکانات طعم سعادت و خوشبختی را بیش از گذشتگان خود تجربه کند. اما آیا به واقع این طور است؟ خانواده های امروزی حتی فرصت گفت وگو کردن با هم را ندارند پس چگونه می توانند خوشبخت باشند. طبق آمارها مشخص شده است که میزان ارتباط کلامی زوجین با یکدیگر در شهرهای بزرگ کمتر از 17 دقیقه است و این میزان در زوج های تحصیل کرده بسیار کمتر است. نظام خانواده در ایران بیش از هر زمان دیگری آسیب پذیر شده است. تغییر معیارها و برهم خوردن الگوها در ازدواج نقش اساسی در این آسیب پذیری دارد و انتخاب های نادرست و ناآگاهانه بسیاری از دختران و پسران در جامعه ما نشانه های آن است. مرد در فرهنگ سنتی رئیس خانواده است اما ملا ک ها و معیارهای دختران و پسران امروزی تغییر کرده و انگیزه های اقتصادی تلاش برای عرف شکنی های نامتداول، ایجاد علاقه های افراطی و وابستگی های شدید، باعث افزایش تمایل پسران به دختران بزرگ تر از خود شده است و باعث شده ساختار خانواده دچار خدشه شود. حتی افزایش امکانات تحصیلی باعث جلوتر بودن دختران از نظر تحصیلی نسبت به پسران شده و هم اکنون بسیاری از زوج های جوان در حالی ازدواج می کنند که سطح تحصیلات دختر از پسر بیشتر است. این عوامل می تواند به کاهش رضایت مندی از زندگی مشترک بینجامد. حتی در بسیاری از موارد پسران جوان از ازدواج وحشت دارند و این مسئله به خوبی در افزایش محسوس تعداد جوانان مجرد جامعه ما مشخص است، تجملات و زرق و برق ازدواج، مهریه، جشن ازدواج، عروسی، مسکن و هزار و یک مشکل دیگر که در ازدواج پیش روی جوانان قرار دارد باعث می شود تعداد کمی از آن ها از ازدواج خود خاطره خوشی داشته باشند. اگر از یک جوانی که ? سال قبل ازدواج کرده از مراسم ازدواج و عروسی اش بپرسید، قطعا طفره می رود زیرا به یاد مشکلات و بار روانی شدیدی که تحمل کرده می افتد. در صورتی که نسل گذشته خاطرات خوش ازدواج و عروسی خود را با خنده و خوشرویی برای دیگران تعریف می کنند. وی با اشاره به مشکلات جسمی بسیاری از مردم از جمله پایین آمدن سن بیماری قلبی در ایران می گوید: تصور می کنید این همه بیماری، استرس و فشار عصبی که خودمان ایجاد کرده ایم، چه قدر در کاهش سطح رضایت مندی ما از زندگی تاثیر داشته است. به گفته کارشناسان این تاثیر بسیار زیاد بوده است زیرا با وجود استفاده از امکانات و ابزار نه فقط سلامت روانی خانواده به خطر افتاده بلکه بیشتر مردم دچار مشکلات عدیده ای شده اند که سلامت جسمی شان را نیز از دست رفته می بینند. ما به جای رسیدن به سطحی که بتوانیم سلامت روحی و جسمی خودمان را تامین کنیم، سلامت روحی و جسمی را فدای رسیدن به چیزهایی می کنیم که هرگز احساس رضایت ایجاد نمی کند. معیارهای ناصحیح برای ارزیابی خوشبختی و سعادت داریم و بدون توجه به عوامل واقعی سعادت به کاستی های زندگی خود فکر می کنیم نه آن چیزهایی که در اختیار داریم. داشتن گاز و یخچال و فریزر و انواع لوازم برقی چنان همه را مجذوب خود کرده است، که هم اکنون اسیر آن ها شده ایم و از سویی به خرید انواع غذاهای آماده و استفاده از غذاهای فریزشده، انواع غذاهایی که به سرعت آماده می شود و صددرصد برای سلامت مضر است گرایش پیدا کرده ایم. در واقع امکانات زندگی امروزه در خانواده های ایرانی همانند یک شمشیر دولبه عمل می کند که ضررش بیش از نفعش است. زمانی می توانیم روی سعادت را ببینیم که ما ابزار را جهت دهی کنیم و نه ابزار، ما را جهت بدهد. باید برای استفاده از ابزار و وسایل فرهنگ سازی کنیم تا به بهترین وجه از آن ها استفاده کنیم، در غیر این صورت همان طور که در جامعه قابل مشاهده است، خرید وسایل جدید و لوازم برقی آخرین مدل و گوشی همراه تبدیل به ابزاری برای به رخ کشیدن می شود. بسیاری از وسایلی که خانواده های ایرانی برای خرید آن زیر بار قسط و قرض می روند اصلا مورد استفاده ای ندارد و آن ها فقط برای جا نماندن از قافله، اقدام به خریداری آن ها می کنند. آن ها تصور می کنند با خرید وسایل و تجمل و تکلف می توانند رضایت بیشتری از زندگی کسب کنند غافل از این که رضایت خریدنی نیست، بلکه احساسی که ما با شیوه ای که برای زندگی کردن انتخاب کرده ایم حاصل می شود. غرق شدن بشر در وسایل پیشرفته به حدی رسیده است که جامعه شناسان پیش بینی می کنند بشر در آینده ای نه چندان دور علیه پیشرفت و تمدن جدید بر می آشوبد و می خواهد به همان زندگی بدوی اولیه برگردد. بنابراین ریشه کاهش رضایتمندی در خانواده های ایرانی را باید در تفاوت نگرش به زندگی دنبال و آن را درمان کرد. روزنامه صبح ایران خراسان صفحه 08 شماره سریال 17394 ، تاریخ انتشار 880729
ما در موقعیت های گوناگون زندگی روزمره، عواطف و هیجانات فراوان و متفاوتی را تجربه می کنیم که تا حد زیادی بر تصمیم گیری ها، اعمال و افکار ما تاثیر می گذارند; اما از آن جا که بشر متمدن امروز، سعی دارد رفتار خود را بیشتر به تعقل و تفکر نسبت دهد ، بنا بر این ، ارزش کمتری برای عواطف بشری قائل است. گویی عواطف، در کل موجودیت و هستی انسان، در مرتبه پایین تری از عقل قرار دارد، گرچه به لحاظ تکاملی، قبل از این که انسان به ظاهر منطقی و متفکر امروز وجود داشته باشد ، عواطف و هیجانات ، برای میلیون ها سال در سازگاری اجداد ما با شرایط محیط ، نقش بسیار مهمی داشته اند و هنوز هم بشر، بدون عاطفه، احساس پوچی می کند; چرا که بسیاری از مفاهیم زیباشناختی، از عواطف بشر سرچشمه می گیرند و گذشته از این، هیجانات، در ادامه بقای ما نقش کلیدی دارند. ازدواج، حرکتی بین هیجانات مثبت و منفی روزنامه شاپرک نسخه شماره 1716
قبل از این که به رسانههای امروزی و نقش آنها در شاد نگه داشتن جوامع بپردازیم، بیایید سفری داشته باشیم به هزاران سال پیش؛ زمانی که انسانهای نخستین، به نوعی با حرکات دست و صورت و بدن خود و یا با بهرهگیری از نشانههای پیرامون خود، با یکدیگر و با محیط اطراف، ارتباط برقرار میکردند. کمکم و با افزایش تجربه و مهارت، سرانجام، انسان نئاندرتال»1 توانست برای اوّلین بار، شروع به برقراری نوعی ارتباط کلامی بسیار ابتدایی ـکه بیشتر به صورت فریاد زدن بودـ، با همنوعان خود کند. این روند، تا حدود پنجـشش هزار سال قبل ادامه یافت تا این که زبانی کاملاً توسعهیافته، به وجود آمد.2 پس از آن بود که دنیای جدیدی از روابط و کُنشهای عمیق اجتماعی، بین انسانها با یکدیگر، شکل گرفت و انسانها توانستند با به کارگیری کلمات، به بیان احساسات و عواطف خود نسبت به همنوعان و به اشتراک گذاشتن آگاهیها و تجربههای خود با دیگران بپردازند و این تجربیات را از طریق گفتگو و سینه به سینه، به نسلهای بعد، منتقل کنند. تأثیر این رابطه شفاهی، به حدّی بود که کمکم، باعث پیدایش اسطورهها و افسانههایی کهن در میان اقوام مختلف گردید که در اداره جامعه و تصمیمگیریهای اجتماعی و فردی افراد، نقش بسیار مهمّی را بازی میکردند، به طوری که میتوان گفت تا سالهای متمادی، پایه و اساس زندگی فردی و اجتماعی آدمی، بر پیروی از این اندیشهها و تجربیات گذشتگان، شکل میگرفت و این تجربیات، در تمام جوانب زندگی آنها رسوخ کرده بود. این گفتگوی چهره به چهره بین انسانها و نسلها، ادامه داشت تا زمانی که وسیله ارتباطی جدیدی به نام خط» اختراع شد و آدمی توانست با آن، افکار و اندیشههای خود را از حالت گفتاری، به صورت نوشتاری و قابل دیدن برای دیگران درآورد. شاید بتوان مهمترین ویژگی خط را نسبت به گفتار، ماندگاری بیشتر و بُرد زیاد آن دانست، به طوری که انسانهای بیشتری میتوانستند با نوشتار» ارتباط برقرار کنند تا کلام»؛ انسانهایی که شاید کیلومترها و یا قرنها دورتر از مکان و زمانی بودند که آن نوشته، شکل گرفته بود و هرگز حتّی صدا و چهره کسی که نوشتههای او را میخواندند، نشنیده و یا ندیده بودند. بدین ترتیب، شیوه ارتباط بین انسانها، از حالت درونگروهی (درونقبیلهای) به حالت برونگروهی (برونقبیلهای) در آمد و با گسترش دامنه ارتباط، امکان انتقال تجربیات و آموختههای بشری، به تعداد بیشتری از مخاطبان، فراهم گردید و این جریان، در سال 1436م، با اختراع صنعت چاپ به وسیله گوتنبرگ، شدّت و عمق بیشتری یافت. انسان که تا بدین جا بر بُعد مکانی ارتباط با دیگران غلبه پیدا کرده بود، در جستجوی آن بود که بتواند بُعد زمان را هم از پیش رو بردارد، به طوری که هر لحظه که اراده کند، بتواند با دیگرانی که کیلومترها با او فاصله دارند، ارتباط برقرار کند؛ کسانی که نه آنها را دیده و نه میشناسد. و سرانجام با اختراع رادیو به وسیله مارکُنی و با افتتاح اوّلین فرستنده رادیویی (در سال 1920م، در لندن)، انسان توانست به این آرزوی دیرین خود هم دست پیدا کند و همزمان از طریق رادیو، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و... با میلیونها نفر در سراسر جهان، ارتباط برقرار سازد. این گونه بود که وسایل ارتباط جمعی (رسانهها)، شکل گرفتند و به مرور زمان، وارد زندگی انسانها شدند و جایگاه خود را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین عوامل در زندگی بشر عصر جدید، تثبیت کردند.
اگر بخواهیم به نقش رسانهها در شاد نگه داشتن جوامع بپردازیم، ابتدا باید با نقشهای اجتماعی وسایل ارتباط جمعی آشنا شویم و بعد، تأثیر هر کدام از آنها را در ایجاد احساس رضایت از زندگی مخاطبانشان بررسی کنیم. انسان، موجودی بسیار کنجکاو و جستجوگر است و یکی از مهمترین نیازهای او، نیاز به آگاهی یافتن از آخرین رویدادها و اتّفاقاتی است که در محیط پیرامونش رخ میدهند و همیشه به دنبال اخبار و مطالب و ایدههای نو است. پیشترها که رسانههای پیشرفته امروزی در کار نبودند، انسانها، با آتش و دود و چاپار و... اطّلاعات ضروری و مورد نیاز خود را ردّ و بدل میکردند؛ امّا رسانههای جدید، با انتشار تازهترین اخبارِ دورترین نقاط دنیا، حتّی در کمتر از چند ثانیه پس از وقوع آنها، از یک سو، احساس کنجکاوی انسان را برطرف میکنند و از سوی دیگر، با تأثیرگذاری در تصمیمگیریها، به او کمک میکنند تا با شناختی کاملتر از اوضاع و شرایط عمومی جامعه و حتّی جهان، بهتر بتواند نیازهای فردی و جمعی خود را مرتفع سازد، در برابر دیگران، راه و رسم شایستهتری را در پیش بگیرد و قضاوتهای درستتری داشته باشد، تا بتواند مسئولیتهای فردی و عمومی را با آگاهی کامل به عهده بگیرد. روزنامهها و رادیو و تلویزیونها، با پخش و گسترش اندیشههای نو، در واقع، وجدان اجتماعی افراد را بیدار میکنند و با آشنا ساختن آنان به اهمّیت اجرای برنامههای مهم مملکتی، توجّه سریع و وسیع همگان را به لزوم تحوّلات اساسی (از قبیل: تعدیل ثروت، مبارزه با بیسوادی و گسترش وسایل رفاه اجتماعی)، جلب میکنند و آنان را برای شرکت در زندگی عمومی و دفاع از حقوق فردی و اجتماعی و قبول مسئولیتهای بیشتر، آماده میسازند. در این جا باید به نقش رسانههای آزاد و مستقل در دفاع از حقوق شهروندی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مخاطبان خود، اشاره کرد که در بسیاری از موارد، با بیدارگری افکار عمومی و رساندن اطّلاعات و اخبار مهم ـکه رسانههای دیگر از ارائه آنها به مردم، خودداری میکنندـ، باعث روشنگری در بین مردم میشوند و چه بسا زمینههای احقاق حقوق و توسعهیافتگی ملّتها را فراهم آورند. اگر به سیر تحوّلات سیاسی دو قرن اخیر توجّه نماییم، مشاهده میکنیم که مطبوعات، در دو قرن گذشته، در مبارزان آزادیخواهی ملل جهان، تأثیر قاطع داشتهاند و در میدان این مبارزات، برای طرد استبداد و کسب دموکراسی و رسیدن به حقوق شهروندی، از سلاحهای بُرّنده سیاسی بودهاند.3 برای نمونه، میتوان به نقش شبنامهها، نوارهای صوتی، اطّلاعیهها و اعلامیههای مردمی (رسانههای در دسترس آن زمان)، در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اشاره نمود. پس رسانهها، با کمک به ارضای حس کنجکاوی آدمی و کمک به او در کسب موفّقیتهای بیشتر در زندگی و رسیدن به آگاهیهای حقوقی و سیاسی، به منظور احقاق حقوق خود (در جامعه و جهان)، به نوعی، در ایجاد احساس رضایت بیشتر در زندگی انسان، مؤثّرند.
اگر نیمنگاهی به سیستم سنّتی آموزش داشته باشیم، متوجّه خواهیم شد که آموزشهای سینه به سینهای که از پدران به فرزندان منتقل میشد و یا آموزشهای مکتبخانهای و مدرسهای و حتّی دانشگاهی، دیگر جوابگوی نیازهای امروز بشر نیستند؛ چرا که عمق و گستره علوم و دانستههای بشر قرن بیست و یکم، آن قدر زیاد شده است که دیگر با چند کتاب و جزوه، نمیتوان آنها را منتقل کرد. این جاست که اهمیت وظیفه آموزشی وسایل ارتباطی در جوامع معاصر، مشخّص میشود، به طوری که بعضی از جامعهشناسان، معتقدند که وسایل ارتباطی، با پخش اطّلاعات و معلومات جدید، به موازات کوشش معلّمان و استادان، وظیفه آموزشی انجام میدهند و دانستنیهای علمی و فرهنگی و اجتماعی دانشآموزان و دانشجویان را تکمیل میکنند. البته وظیفه آموزشی وسایل ارتباطی، به دوران تحصیل افراد محدود نمیشود و کسانی که از مدارس و دانشگاهها فارغ التحصیل میگردند و وارد زندگی اجتماعی میشوند نیز ناچارند برای افزایش و گسترش معلومات خود، همیشه از پیامهای وسایل ارتباطی استفاده کنند و بدین ترتیب، وسایل ارتباطی، در عین حال که برای آموزش بسیاری از رشتههای علمی به معلّمان و استادان کمک مینمایند، به همراه مدارس و دانشگاهها و حتّی در بسیاری موارد، خیلی جلوتر از آنها، نقش آموزش همیشگی خود را دنبال میکنند.4 در ضمن، نمیتوان از نقش مشاوره و راهنمایی کارشناسان رسانههای جمعی در مورد افزایش مهارتهای زندگی و شغلی افراد و خانوادهها، چشم پوشید. این آموزشها، با افزایش مهارتهای شغلی و آموزش مهارتهای زندگی به افراد جامعه، موجب افزایش درآمد و ارتقای سطح زندگی فرد و خانواده، اصلاح روابط بین فردی و خانوادگی، روابط کارگران با کارفرمایان، کارمندان و فروشندگان و کسانی که انواع خدمات اجتماعی را به افراد جامعه ارائه میدهند با مشتریان و ارباب رجوعها و نیز اصلاح روابط اجتماعی بین عموم مردم با یکدیگر میشوند. مشخّص است که در چنین جامعهای با این حجم بسیار زیاد اطّلاعات و روابط پیچیده اجتماعی، کسی موفّقتر و شادتر زندگی خواهد کرد که بیشتر از دیگران بداند و در جریان علوم و دانشهای روز جامعه زمان خود قرار بگیرد و نیز مهارتهای بیشتری برای ارتباط برقرار کردن صحیح با دیگران، در عرصههای مختلف اجتماع داشته باشد. مجلّات تخصّصی، روزنامهها، شبکههای آموزشی رادیو و تلویزیونی و وبسایتهای آموزشی در شبکه جهانی اینترنت، هر کدام به نوبه خود، قسمتی از این آموزشها را در اختیار مردم قرار میدهند و باعث افزایش سطح دانش و مهارت و اعتماد به نفس آنها و در نهایت، افزایش رضایت آنها از زندگی خواهند شد.
هنوز هم در بعضی از روستاها، میتوان پیرمردانی را مشاهده کرد که در میدان اصلی روستا، دور هم جمع میشوند و از خاطرات گذشته خود و تجربههای تلخ و شیرین زندگیشان، با یکدیگر صحبت میکنند. اینان را میتوان بازماندگان استفادهکنندگان نسل اوّل رسانهها (ارتباطات شفاهی و چهرهبهچهره) قلمداد کرد که برای پُر کردن اوقات فراغتشان، از گفتگوی مستقیم با یکدیگر استفاده میکردند و خاطرات و تجربیات خود را در جمع، با دیگران به اشتراک میگذاردند و یا احیاناً به بازیهای گروهی میپرداختند و گاه برای صله رحم، به دیدار اقوام و آشنایان دور و نزدیک میرفتند تا از نزدیک با آنها ملاقات و صحبت کنند و از این گفتگو و رابطه مستقیم با دیگران، لذّت میبردند. مهمترین ویژگی این نوع ارتباط، ایجاد و تقویت روحیه جمعگرایی در بین افرادی است که این نوع رابطه را برای تعامل با یکدیگر انتخاب کردهاند. امّا پس از اختراع چاپ، این روابط جمعگرایانه، کمکم جای خود را به انزواطلبی و فردگرایی دادند؛ چرا که افراد، دیگر مجبور نبودند در جمع دوستان و اقوامشان حضور داشته باشند؛ بلکه برای پُر کردن اوقات فراغتشان، به خواندن روزنامه، کتابهای علمی، رمان و... روی میآوردند و بدین ترتیب، از طریق آشنایی با تجربه نویسندگان آن آثار، خود را در جهان، بزرگتر و گاه رؤیایی و خیالانگیز، احساس میکردند و از این خیالپردازیها و تصویرسازیهای ذهنی، لذّت میبردند و به نوعی، در فضای رمانها و مطالبی که خوانده بودند، زندگی میکردند. پس از سال 1920م، با ورود رادیو و تلویزیون به درون خانههای مردم، دیگر کتابها و مطالب روزنامهها، رونق گذشته خود را از دست دادند و جای خود را به برنامههای سرگرمکننده و تفریحی و آموزشی و خبری مانند: خبرها، گزارشها و داستانهای مصوّر مطبوعات، برنامههای موسیقی و هنری رادیوها و تلویزیونها، فیلمهای متنوّع تلویزیونی و سینمایی و... دادند که هر روز از هزاران شبکه رادیویی و تلویزیونی، پخش میشدند. از آن جا که در هر جامعهای، هنجارهای اجتماعی و دینی و یا حتّی تکنولوژیکی وجود دارد که به انسان، اجازه نمیدهند دست به هر کاری بزند و به نوعی، او را در چارچوب قوانین و مقرّرات، محدود میکنند، مخاطبان رسانههایی چون رادیو و تلویزیون، میتوانند با فرافکنی و همذاتپنداری با قهرمانان قصّهها و فیلمها، برای مدّتی هر چند کوتاه، خود را به جای آنها قرار دهند و آرزوها و تمایلاتی را که در دل دارند، ولی به خاطر رعایت آداب و رسوم و محرّمات جامعه، از بیان آنها خودداری میکنند، در خارج از فضای ذهن خود، مجسّم ببینند و به نوعی، هنجارشکنی را تجربه کنند و یا با خواندن رمان و یا دیدن فیلمهای تخیلی، به آرزوهای دستنیافتنی خود برسند و از آن لذّت ببرند. به عقیده گروهی از کارشناسان، بعضی از برنامههای رادیو و تلویزیون، حتّی میتوانند با انتشار اخبار و داستانهای جنایی و پلیسی، بسیاری از بیماریهای روانی را که ریشه در عقدههای سرکوب شده و تمایلات خشونتآمیز و ناخودآگاه دارند، در افراد جامعه درمان کنند و یا باعث جلوگیری از بروز چنین رفتارهایی در سطح اجتماع شوند.5 نقش تفریحی و سرگرمکنندگی رادیو و تلویزیون، به حدّی بود که نه تنها توانست اوقات فراغت افراد را پُر کند، بلکه از آن جا که مانند صحبت کردن و خواندن، نیاز به تمرکز زیاد نداشت، خود را به عرصههای کاری افراد هم کشانید و در واقع، به یکی از همکاران انسان عصر مُدرن، تبدیل شد که در موقع کار کردن، آشپزی کردن، رانندگی کردن و...، همواره همراه او بود. رادیو و تلویزیون، هر چند که به انسان اجازه دادند که خود را در یک فضای اجتماعی مجازی بزرگتر و در ارتباط با افراد بیشتری احساس کند و از این که جزئی از این جامعه بزرگْ به شمار میاید، احساس رضایت کند؛ امّا از آن جا که به او اجازه نمیدادند که با این توده عظیم مخاطبان، به طور مستقیم ارتباط برقرار کند، قدرت ابراز وجود و اظهار نظر کردن را از او گرفتند و به عبارتی، او را به یک مصرفکننده صِرْف و منفعل، تبدیل کردند که فقط میتوانست از هر آنچه در اختیارش قرار میدادند، لذّت ببرد و یا با آنها در درون خود، مخالفت کند. این روند، ادامه داشت تا این که ظهور اینترنت، این انفعال را از بین بُرد و به مخاطب، اجازه داد که بدون محدودیت، با میلیونها انسان دیگر، با عقاید و اندیشههای متفاوت و حتّی زبانها و فرهنگهای گوناگون، ارتباط برقرار کند و عقاید و نظرات آنها را بشنود و خودش هم بتواند عقاید و نظراتش را به آنها اعلام کند. در واقع، این شبکه جهانی اطّلاعرسانی، توانست میدان کوچک روستایی را که در گذشته، پیرمردان در آن جمع میشدند و اوقات فراغتشان را با گفتگو با یکدیگر در آن جا سپری میکردند، به گونهای وسعت ببخشد که تمام مردم جهان، با هر سن و عقیده و مسلک و زبانی، بتوانند در میدانی به وسعت تمام کره زمین، با یکدیگر به گفتگو بنشینند و از طریق اتاقهای گفتگوی مجازی، به خانههای یکدیگر سر بزنند و از اوضاع و احوال اقوام و دوستانی که در شهرها و کشورهای دیگر زندگی میکنند، باخبر شوند و به نوعی، صله رحم مجازی به جا بیاورند. در واقع، اینترنت، مقدّمات شکلگیری دهکده جهانی» را فراهم آورد. گذشته از کارکردهایی که در بالا به آنها اشاره شد، رسانهها (مخصوصاً رسانههای ملّی و فراگیر) میتوانند با ایجاد نوعی همگونی در جامعه، همسو کردن نظرات و سلایق افراد، جلوگیری از تنش، و ایجاد وحدت و یکپارچگی در دفاع از میهن و تقویت ارزشهای اجتماعی در یک جامعه، در ایجاد فضایی همگون و بدون درگیری کمک کنند، که اگر از جنبههای سیاسی و تحمیل تفکّرات گروه حاکم به توده مردم، صرف نظر کنیم، این فضای یکپارچه و همگون، میتواند زمینهساز نوعی آرامش و آسایش در روابط بین مردم با یکدیگر در سطح اجتماع باشد.
1. نئاندرتال: گونهای از انسانها هستند که در اروپا و قسمتهایی از آسیای غربی سکونت داشتند. اوّلین نشانهها از نئاندرتالهای اوّلیه، به حدود 350 هزار سال پیش در اروپا برمیگردد (به نقل از دانشنامه آزاد ویکی پدیا). 2. ارتباطشناسی، مهدی محسنیانراد، تهران: سروش، ص490. 3. وسایل ارتباط جمعی، کاظم معتمدنژاد، تهران: دانشگاه علّامه طباطبایی، ص5. 4. همانجا. 5. همان، ص8. حدیث زندگی :: خرداد و تیر 1387، شماره 41
آیا تا به حال این سؤال را از خود کردهاید که من کیستم؟ بهنظر دیگران من چهطور آدمی هستم؟ آیا من واقعاً خودم را دوست دارم؟ تا چه اندازه با سختیهای زندگی کنار میآیم؟ چه اندازه نظر دیگران برایم مهم است؟ اینها سؤالاتی است که افراد اغلب از خود میپرسند. لازمهی جواب دادن به این پرسشها خودآگاهی” است. خودآگاهی به این معنی است که افراد چگونه به خود نگاه میکرده و براساس این دید چه احساسی پیدا میکنند؟ نوع خودآگاهی ما، پیشبینی کنندهی احساس رضایت از خودمان و زندگی است و به نظر میرسد، احساس رضایت نیازی است که تقریباً تمام فعالیتهای ما معطوف به آن میباشد. اینکه با تغذیه، ورزش و نظافت، سلامت خود را تأمین کنیم، سعی نمایید شغلی را بهدست آوریم که هم به آن علاقمند باشیم و هم برآورنده نیازهای روزمرهمان باشد، به دیگران کمک کنیم، اینکه و به مسافرت برویم، نایل شدن به تکتک این هدفها منجر به احساس رضایت ما از خود خواهد شد. احساس راضی نبودن ، نشانهایست، به فرد هشدار میدهد که نیاز به تغییر دارد. اصلیترین و اساسیترین بخش این تغییر با کار بر روی خودآگاهی شکل میگیرد. ممکن است این ذهنیت پیش بیاید که پس از عمری با خود زیستن، قاعدتاً باید خود را بشناسیم. ولی با کمال تعجب میبینیم که عده قلیلی به این مهم نایل آمدهاند. ما کمتر حاضریم وقتی را صرف این کنیم که ببینیم دارای چه خصوصیاتی هستیم و بهندرت میتوانیم بهطور منظم ارزشها، علایق، چیزهایی که دوست نداریم، اساس باورهایمان یا سبک زندگیمان را تجزیه و تحلیل نماییم. ما فقط در تکاپو هستیم کارهایی که دیروز انجام دادیم، را امروز کم و بیش تکرار کنیم و به احتمال همین عمل را فردا و روزهای بعد هم انجام میدهیم. خودآگاهی یعنی آگاهی یافتن و شناخت اجزای وجود خود؛ شناخت مواردی همچون خصوصیات ظاهری، احساسات، افکار و باورها، ارزشها، اهداف، گفتگوهای درونی و نقاط قوت و ضعف خود. به عبارت سادهتر، اینکه شما از نظرظاهری چه ویژگیهایی دارید؟ از نظر عاطفی در چه شرایطی هستید. آیا معمولاً گوشهگیر و منزوی هستید یا شلوغ و پر سر و صدا؟ چگونه به دنیا نگاه میکنید؟ چه افکار و باورهایی بر ذهن شما حاکم است؟ چه اهدافی را در زندگی دنبال میکنید؟ چه نقاط قوت و ضعف و یا چه ویژگیهای مثبت یا منفی دارید؟ بسیاری دیگر از این موارد همگی جزء “خود” شما است. اجزاء خودآگاهی در نظر هر یک از ما انسانها، برخی از ویژگیهای ظاهریمان مثبت و برخی دیگر منفی است. برای مثال “شما داشتن چشمانی آبی را برای خود یک ویژگی مثبت ارزیابی میکنید، اما از این که کمی چاق هستید احساس خوبی ندارید. شناخت ویژگیهای ظاهری لازمه خودآگاهی است. شما میتوانید با تکیه بر نقاط مثبت و با احساس رضایت حاصل از این نقاط قوت در جهت برطرف نمودن نقاط ضعف خویش اقدام نمایید. 2) شناخت تواناییها و مهارتهای خود شناخت نقاط قوت ب) شناخت توانمندیها هر کدام از ما استعدادها و تواناییهایی زیادی داریم، که باعث میشود در کارهای بسیاری موفق باشیم. مثلاً بتوانیم روابط اجتماعی خوبی را با دیگران برقرار کنیم، شناگر قابلی باشیم و غیره. اما نباید فکر شود استعداد در یک زمینهی خاص به معنای کامل و بهترین بودن در آن زمینه است. برای مثال نباید فکر کنیم، که حتماً باید مثل یک نقاش بزرگ نقاشی کنیم تا بگوییم نقاشی من خوب است و یا نباید مثل یک قهرمان شنا باشیم تا فکر کنیم که در ورزش شنا خوب هستیم. با آگاهی یافتن از استعدادهایمان میتوانیم آنها را درون خود پرورش داده و به توانمندی مشخص و کارآمدی تبدیل نماییم. آگاهی داشتن از توانمندیهای خود و پرورش هر چه بهتر آنها به فرد جسارت و قدرت میبخشد و اعتماد به خود و خود باوری را در او افزایش میدهد و باعث میشود فرد از خود پنداره مثبتی برخوردار باشد. ج) شناخت پیشرفتها و موفقیتها هر یک از ما از زمان تولد تا به حال کارهای زیادی انجام دادهایم و موفقیتها و پیشرفتهای بسیاری هم داشتهایم. واقعیت امر این است که پیشرفتهای ما به یکسری کارهای بزرگ و عجیب مثل کشف جدیدترین عنصر شیمی، یا یک اختراع عجیب و غریب محدود نمیشود. بلکه منظور از پیشرفت و موفقیت انجام یکسری کارهای معمولی زندگی است. مثلاً اولین باری که توانستیم بدون کمک دوچرخه سواری کنیم، اولین باری که توانستیم بند کفشهایمان را به تنهایی ببندیم و موفقیتهای بالاتر، مثل اولین باری که یاد گرفتیم بخوانیم و بنویسیم و باز هم موفقیتهای بالاتر مثل پیدا کردن شغل، انتخاب همسر، همه و همه جزء پیشرفتها و موفقیتهای زندگی ما محسوب میشوند. 3) شناخت نقاط ضعف آیا فکر میکنید، میتوانید فردی را پیدا کنید که همه ویژگیهای او مثبت باشد؟ آیا کسی پیدا میشود که همه کارها را خوب انجام دهد؟ توانایی ما محدود است و همه انسانها در برخی موقعیتها ضعیف عمل میکنند و نواقصی دارند. اشتباه کردن و ضعف داشتن در هر فرد کاملاً عادی و طبیعی است. اما شناخت نقاط ضعف خود و پذیرش آنها و درونی ساختن این باور که هر کس میتواند خطا کند و از اشتباهات خود چیزهای جدیدی یاد بگیرد کاملاً ضروری و شرط لازم برای پیشرفت است. زمانی که شما خودتان را شناختید ـ ویژگیهای مثبت و منفی و استعدادها و تواناییهای خود را ـ و زمانی که توانستید خودتان را با همه نقاط قوت و ضعف بپذیرید و دوست بدارید؛ آن وقت میتوانید با تکیه بر این خودآگاهی واقعی در مسیر پر پیچ و خم زندگی با موفقیت و اعتماد به خود و عزت نفس حرکت کنید. مسلماً در چنین شرایطی از بهداشتروانی بالایی برخوردار خواهید بود. 4) شناخت افکار، باورها و ارزشها در طول روز چند بار جملاتی مثل، به نظر من، به عقیدهی من، من فکر میکنم، و غیره را به کار میبرید؟ جملاتی از این دست نشان میدهد که ما دربارهی موضوعات مختلف ایدهها، نظرات و باورهایی داریم. باورهای ما افکاری هستند، که آنها را صحیح تلقی نموده و دوست داریم بر مبنای آنها عمل کنیم. اما منظور از ارزشها چیست؟ ارزشهای ما ملاکها و معیارهایی هستند که بوسیله آن باورها، افکار و رفتار خود و دیگران و امور پیرامون را ارزیابی میکنیم ایدهالها و آرمانهای ما، یعنی چیزهایی که دوست داریم به آنها برسیم، بسیاری از مواقع ریشه در ارزشهای ما دارند. اما این باورها و ارزشها چگونه شکل میگیرند؟ واقعیت این است که هر یک از ما براساس خانوادهای که در آن تربیت میشویم، معاشرینی که برای خود بر میگزینیم، اجتماعی که در آن زندگی میکنیم، مذهبی که داریم و دیگر اطلاعاتی که به صور گوناگون کسب میکنیم، صاحب افکار میشویم. مجموعه افکار ما باورهای ما و مجموعهای از این باورها، ارزشهای ما را میسازند. روانشناسان معتقدند، افکار، باورها و ارزشهایی که به صور مختلف کسب نمودهایم چارچوبها و ساختارهایی را در ذهن ما میسازند و ما براساس آنها یا ساختارهای ذهنی اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون را پردازش میکنیم. بنابراین میتوان چنین گفت که ما اطلاعات محیط پیرامون خود را به صورت خام ادراک نمیکنیم، بلکه ذهن هر یک از ما دارای چارچوبها یا ساختارهایی است که بر مبنای آن به دنیا و محیط پیرامونمان مینگریم. برای مثال ذهن هر یک از ما در خصوص مسایل اجتماعی ساختار خاص خود را دارد، به همین ترتیب در مورد مسایل مذهبی چارچوب دیگری دارد که اگر چه در خیلی مواقع با یکدیگر همپوشی دارند، اما هر یک بهصورتی جداگانه عمل میکنند و ما براساس این ساختارها اطلاعات دریافتی را ادراک میکنیم.مجموعهی این ساختارها، نگرش ما به زندگی را میسازد. برگرفته از سایت http://www.118ba118.com
ما در موقعیتهای گوناگون زندگی روزمرّه، عواطف و هیجانات فراوان و متفاوتی را تجربه میکنیم که تا حدّ زیادی بر تصمیمگیریها، اَعمال و افکار ما تأثیر میگذارند؛ امّا از آن جا که بشر متمدّن امروز، سعی دارد رفتار خود را بیشتر به تعقّل و تفکّر نسبت دهد، بنا بر این، ارزش کمتری برای عواطف بشری قائل است. گویی عواطف، در کل موجودیت و هستی انسان، در مرتبه پایینتری از عقل قرار دارد، گرچه به لحاظ تکاملی، قبل از این که انسانِ به ظاهر منطقی و متفکّر امروز وجود داشته باشد، عواطف و هیجانات، برای میلیونها سال در سازگاری اجداد ما با شرایط محیط، نقش بسیار مهمّی داشتهاند و هنوز هم بشر، بدون عاطفه، احساس پوچی میکند؛ چرا که بسیاری از مفاهیم زیباشناختی، از عواطف بشر سرچشمه میگیرند و گذشته از این، هیجانات، در ادامه بقای ما نقش کلیدی دارند. ازدواج، نمونه بارزی است از تبادل هیجانها و عواطف مثبت انسانی نسبت به انسان دیگر که حالتی از شادکامی (Happiness) یا همان رضایت از زندگی» است.
متأسّفانه امروزه انسان، از نقش هیجانات خود ـکه عامل بسیار مهمی در انگیزش و رفتار هستندـ، آگاهی کمی دارد. ما برای بیان بسیاری از عواطف خود، دچار فقر کلامی هستیم و واژه توصیفکننده حالت خود را نمیدانیم. این حالت، منجر به فقر ارتباطی بین همسران نیز میشود. شادکامی و سلامت ذهنی، در برگیرنده احساسات مثبتی مانند: لذّت، آرامش، حسّ جریان داشتن و شیفتگی در زندگی است. ازدواج میتواند عواطف مثبت را در زندگی مشترک، جاری و تقویت کند. عواطف مثبت، سه دستهاند: 1. آنهایی که به گذشته مربوط هستند؛ 2. آنهایی که به زمان حال تعلّق دارند؛ 3. آنچه به اینده مربوط است. عواطف مثبت مربوط به گذشته، شامل: رضایت خاطر، خرسندی، کامیابی و حسّ سرافرازی میشود. خوشبینی، امید، ایمان و اطمینان نیز عواطف اصلی مربوط به ایندهاند؛ امّا عواطف مثبت مربوط به زمان حال، دو طبقه متمایز: لذّات زودگذر» و کامروایی پایدار» را تشکیل میدهند. لذّات زودگذر، از کانالهای حسّی به دست میایند، مانند: احساسات ناشی از روابط جنسی، بوهای خوش و مزههای مطبوع.
نظر به این که ازدواج، پیوندی عاطفی است، میتوان عواطف مثبت و منفی را در فرایند آن، تجربه کرد. یعنی آمیزهای از شادکامی و تلخکامی. ازدواج، ظرفیتهای درونی بسیاری دارد تا بتواند عواطف مثبت را در فرایند زندگی و شدن» به ظهور برساند و آنها را تقویت کند. امّا واقعیت، آن است که زندگی، آمیزهای از شادیها و ناراحتیهاست. زوجهایی موفّقاند که درصد شادکامیشان بیش از شکستهایشان باشد. با توجّه به تغییر و تحوّلات دهههای اخیر، نگرش نسبت به خانواده و سازمان آن، متحوّل گردیده و نیاز به یادگیری مهارتهای جدید، احساس میشود. داشتن ارتباط سالم و در عین حال طولانی با همسر، کارِ دشواری است و نیازمند برقراری تعادل و توازن میان زن و شوهر است؛ زیرا کشش از هر سو بسیار نیرومند است: از یک سو میخواهیم جدا و مستقل باشیم و از حقوق فردی خود به بهترین وجه، بهرهمند شویم و از سوی دیگر، به برقراری ارتباط و دوستی با همسر، شدیداً نیازمندیم و ناچار، باید یا به گروه دوستان و یا خانواده تعلّق داشته باشیم. هنگامی که زوجها، تعادل بین این دو کشش را از دست بدهند، مشکلات زندگیشان آغاز خواهد شد و از شادکامی، فاصله میگیرند. نداشتن مهارتهای لازم» و طرز تلقّیهای مناسب»، روابط زن و شوهر را با مشکل رو به رو میسازد، در حالی که اگر قرار باشد زن و شوهر، به هدفهای علمی زندگی زناشویی (انجام دادن وظایف روزمرّه، اداره خانواده، اداره امور مالی، تربیت فرزندان و...) و هدفهای عاطفی خود، جامه عمل بپوشانند، به آن دو، نیاز مبرم دارند. تحقّق این اهداف، مستلزم روحیه همکاری در برنامهریزی، تصمیمگیری، تقسیم منطقی کار و اجرای مؤثّر آن است. از طرفی ازدواج، در مرتبه دوم اهمیت است و آنچه بیش از خودِ ازدواج اهمیت دارد، عشق» است. ازدواج، اگر میخواهد همراه با شادکامی باشد، باید با عشق آغاز گردد و حاصل آن باشد، نه بر عکس. ازدواجهای امروزی، بیشتر با پیشفرضها و تعصّبات گوناگونی درباره موضوعات عاطفی و فعّالیتهای زندگی انجام میگیرند که به مرور زمان، به کشمکشها و اختلافات اساسی در زندگی میانجامند و در نهایت نیز شاید طلاق، تنها چاره کار باشد.
وجود شادکامی در زندگی زوجین، مستلزم رعایت نکاتی است که بعضی از آنها عبارتاند از: 1. داشتن مهارتهای زندگی: علاقه و هیجان ناشی از عشق، با آن که محرّک قدرتمندی برای زوجین است تا به زندگی ادامه دهند، ولی این گونه احساسات، برای ادامه آن، کافی نیستند. امروزه، ما نیاز به خصوصیات و مهارتهایی داریم تا بتوانیم ازدواجمان را از میان توفانهای زندگی، به سلامت به مقصد برسانیم؛ مهارتهایی از قبیل: مهارتهای ارتباطی، تدبیرهای مالی، تغییر نگرشهای قدیمی، مسائل جنسی، تربیت فرزندان و... . 2. دیدن نکات مثبت: وقتی بین زن و شوهری، سوء تفاهمی به وجود میاید، باید به چگونگی کار ذهن به هنگام افسردگی و عصبانیت، توجّه کرد. در اغلب موارد، وقتی مایوس هستیم، دستگاه ذهن ما، معنای رفتار دیگران را یا به درستی تفسیر نمیکند و یا آن را به تصویری افراطی و منفی بدل میسازد و ما را از دیدن نقاط مثبت، محروم میسازد. بنا بر این، در مواقعی که احساس میکنیم عصبانی هستیم، بهتر است قبل از این که درباره حرفهای همسرمان قضاوت و موضعگیری عجولانه داشته باشیم، با کمی بردباری، ابتدا سعی کنیم با دقّت به سخنان او توجّه کنیم تا بدون هیچ گونه تعصّب و پیشداوریای، بتوانیم معنا و مقصود واقعی او را دریابیم و بعد، اقدام به پاسخگویی کنیم. 3. پرهیز از خودکمبینی: گردن نهادن بی چون و چرا به دستورها و خواستههای همسر، به مفهوم نادیده انگاشتن شخصیت، هدفها و نیازهای خویش است. تن دادن به حمایت منبع قدرت، یعنی اعتراف به ضعف، ناتوانی و نیازمند بودن. از این رو، هیچ انسانی، آن قدر وارسته نیست که ناتوانی دیگری را ببیند و خودآگاه یا ناخودآگاه، از آن، سوء استفاده نکند. پس در زندگی مشترک، برای این که بتوانیم به درجهای از احساس رضایت برسیم، نباید به صورت منفعلانه، تسلیم خواستههای طرف مقابل شویم؛ بلکه باید با تعامل و گفتگو، به گونهای، روند تحقّق بخشیدن به خواستها و تمایلات خود و همسرمان را مدیریت کنیم که هر دو با درجهای از احساس رضایت، از برآورده شدن خواستهها و تمایلات خود، رو به رو شویم. 4. ارتقای مهارتهای ارتباطی: زن و شوهر، در جریان زندگی، با دهها تصمیمگیری کوچک و بزرگ، روبهرو هستند: تقسیم وظایف، مسائل دخل و خرج خانواده، ارتباط با خویشان زن یا مرد، انتخاب محلّ زندگی، داشتن فرزند، تربیت فرزند و... . سبک گفتگو یا آداب صحبت، آموختنی است و نیازمند تمرین. زنان و مردان، تفاوت زیادی در صحبت کردن دارند. به نظر میرسد مردان و زنان، غالباً نه فقط در زمان گوش دادن، بلکه هیچ گاه، در روابطشان درست گفتگو نمیکنند و نمیتوانند پیامهایشان را درست انتقال دهند و شنونده خوبی هم نیستند و در نتیجه، خیلی زود در زندگی مشترک، به شکست یا احساس شکست و خستگی میرسند. 5. توجّه به تفاوتهای شخصیتی: بسیاری از برخوردهای زن و شوهر، ناشی از تفاوتهای شخصیتی بین آنهاست. مثلاً یکی با عینک شفّاف به حوادث مینگرد و دیگری با عینکی سیاه و کِدِر. شخصیت مستقل، پیشنهاد کمک را نشانه تحقیر میداند و حال آن که شخصیت وابسته، آن را به حساب توجّه و علاقه میگذارد. انسان مستقل، جدایی را مترادف آزادی میداند و حال آن که انسان وابسته، جدایی را نشانه انزوا و تنهایی میداند. بنا بر این، برای این که یک زندگی شاد و به دور از اختلاف و درگیری را تجربه کنیم، ابتدا باید به شناخت کاملی از شخصیت طرف مقابل، دست پیدا کنیم. در این صورت، در موقعیتهای گوناگون، خواهیم توانست به گونهای رفتار کنیم که منجر به سوء برداشت از طرف همسرمان نشود و احیاناً اختلافی که ناشی از عدم شناخت شخصیت او باشد، به وجود نیاید. 6. اصلاح نظام تفسیری: پیشفرضهای فکری ما درباره مسائل نظام تفسیری، یا قالب فکری ما را تشکیل میدهند که معیار و ملاکی میشود برای داوری ما درباره پیرامون خود یا نگاه ما به حوادث اطرافمان. مردی که از همسرش شکایت میکند و او را بیاحساس میداند و یا زنی که معترض است که شوهرش سلطهجویی میکند، هر یک، با نظام تفسیری خود، درباره رفتارها قضاوت میکنند، بدون آن که ذهنیتها و انگارههای فکری خود را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند و چه بسا ممکن است برداشت هر یک از رفتار دیگری، کاملاً اشتباه باشد. 7. فاصله گرفتن از معیارهای مطلقگرایانه: برخی از ما فکر میکنیم که طرز فکر و روش ما در یک مسئله، صد درصد صحیح و روش دیگری و طرز فکر دیگران در آن موضوع، کاملاً و مطلقاً غلط است. نمونه متداول این معیارها را در تربیت کودکان مشاهده میکنیم. زن و شوهر، هر کدام، متّکی بر تجربیات خوب و بد گذشته خویش، روشی را توصیه و بر آن، پافشاری میکنند و فقط آن را درست میدانند. مشخّص است که اگر روش آنها در رویارویی با مسائل مشابه زندگی، متفاوت باشد، باعث ایجاد کشمکش و درگیری بر سر پیدا کردن راه حل مسئله خواهند شد. 8. بروز دادن و بیان کردن احساسات: برای همسر خود، وقت بگذارید. هر ازدواجی، وقتی موفّق» شمرده میشود که در آن، زوجین، برای یکدیگر وقت بگذارند و حرف دلشان را به هم بگویند. باید از خودمحوریها عبور کنیم تا من به ما تبدیل شود. هر کدام از زوجین، به همان اندازه که به وقت فراغتی برای خلوت کردن با خویش به قصد تفکّر یا بودن در کنار دوستان احتیاج دارد، به وقت اختصاصی دیگری نیز برای گفتگو با همسر و شریک زندگیاش نیازمند است تا بتوانند سخن یکدیگر را بفهمند و زبان مشترکشان را از دست ندهند و عواطفشان را منتقل کنند و عواطف دیگری را دریابند. 9. جلب رضایت جنسی همسر: به طور قطع، یکی از اصلیترین اهداف ازدواج، برآورده شدن نیاز جنسی دو همسر و تعدیل این غریزه، از راه طبیعی و معقول و مشروع آن است. این، صمیمانهترین شکل ارتباط بین زن و مرد است. درست به همین دلیل، انتقادهای اتاق خواب، خیلی زود به جنبههای دیگر زندگی زناشویی گسترش مییابند. عکس این نیز صحیح است و روابط جنسی، میتواند اینه تمامنمای روابط خانوادگی و زندگی مشترک همسران باشد. بنا بر این، انتقادها و تضادهایی که در سایر زمینهها وجود دارد، ممکن است به شکل انتقاد از روابط جنسی مطرح شود. ضعف مهارت و آگاهی جنسی، غفلت از نیازهای غریزی طرف مقابل و رضایت وی و نیز منتقل ساختن مشکلات زندگی و دلخوریهای روزانه به این عرصه، سه عامل مهم در تخریب روابط همسران و کاهش سطح رضایتمندی آنان محسوب میشوند.
1. مردان مرّیخی ـ زنان ونوسی (چگونه روابط زناشویی خود را بهبود بخشیم؟)، جان گری، مترجم: مهدی قراچهداغی، تهران: البرز. 2. لحظههای ناب زندگی (راز شادمانی واقعی را پیدا کنید)، باربارا آنجلیس، مترجم: شهرزاد لولاچی، تهران: اوحدی. 3. راز شادزیستن و نشاط کامل در ازدواج موفّق، مارابل مورگان، مترجم: صادق آسوده، تهران: پیک نوید. 4. با هم برای همیشه (مهارتهای ارتباطی برای عشق پُردوام)، جان گری، مترجم: مهدی قراچهداغی، تهران: پیکان.
به گزارش خبرگزاری مهر و به نقل از واشینگتن پست ، افرادی که در زندگی مشترک خود احساس رضایت میکنند به ندرت دچار فشار خون بالا میشوند. این در حالی است که موقعیت اجتماعی و شغلی مناسب و رفاه اقتصادی نمیتواند جایگزین رضایت از زندگی مشترک شود. به همین دلیل افرادی که ظاهرا در موقعیتهای مناسب هستند اما از زندگی خود راضی نیستند یا هنوز مجردند بیشتر تحت تاثیر مشکلات قرار میگیرند و بیشتر دچار افزایش فشار خون میشوند. محققان در بررسیهای خود 204 زوج متاهل و 99 فرد مجرد را ارزیابی و فشار خون آنها را 24 ساعت به طور مرتب بررسی کردند. حاضران در این بررسی تحت دو نوع شرایط عاطفی مثبت و منفی قرار گرفتند و نتیجه اینکه زوجهای متاهل که از زندگی خود رضایت داشتند کمتر تحت تاثیر موارد منفی قرار گرفتند و حتی در موقع استراحت نیز خوابی آرامتر داشتند، اما مجردها و افراد ناراضی به مراتب دچار نوسانات بیشتر فشار خون و دگرگونیها شدند. به عقیده کارشناسان این مطالعات سندی دیگر بر تاثیر وضعیت خانوادگی و حمایت عاطفی افراد در ابتلا به بیماریهای مختلف و فشار خون و بیماریهای قلبی است
10 روش برای افزایش رضایت از زندگی در چند سال اخیر، روانشناسان و جامعهشناسان به بررسی اطلاعات درباره پرسشی پرداختهاند که قبلاً برای فلاسفه مهم بود: چه چیزی باعث رضایت ما میشود؟
|